معلم فداکار : صورت شین آبادی ها برایم تداعی شد

معلم فداکار مشگین شهری اجازه نداد حادثه تلخ شین آباد این بار در نقطهای دیگر از این سرزمین تکرار شود.
او با از خودگذشتگی 9 دانشآموز مدرسه روستایی «شهید کاتب» را از میان شعلههای آتش بیرون میکشد و نجات میدهد. او مشغول تدریس در یک کانکس به عنوان کلاس درس بود که با انفجار بخاری نفتی در این به اصطلاح کلاس درس، شعلههای آتش در کسری از دقیقه بخشی از فضای کانکس را که دانش آموزان نشسته بودند، فرا میگیرد. صبح روز حادثه اهالی روستای حماملو در منطقه محروم ارشق از توابع مشگین شهر با فریاد کودکانی که سراسیمه به سوی روستا میدویدند متوجه شدند که حادثهای در مدرسه رخ داده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران ، یکی از دانشآموزان در توصیف این اتفاق میگوید، در کلاس مشغول گوش دادن به درس بودیم که بخاری کلاس منفجر شد و شعلههای آتش از آن زبانه کشید. معلم کلاس با فریاد از ما خواست به انتهای کلاس برویم؛ بعد خودش بخاری شعله ور شده را در آغوش گرفت و با وجود آتش گرفتن دستها و صورتش آن را به بیرون از کلاس پرتاب کرد.
اهالی روستا وقتی برای کمک خود را به مدرسه رساندند معلم فداکار درحالی که دستها و صورتش سوخته بود از آنها سراغ بچهها را گرفت و پس از اینکه مطمئن شد همه آنها در سلامت هستند، بر زمین نشست و شروع به اشک ریختن کرد.
علیرضا ساقی، معلم 42 ساله مدرسه شهید کاتب، فردای روز حادثه اجازه نداد کلاس درس تعطیل شود و با وجود سوختگی بخشهایی از کانکس بازهم در کلاس حاضر شد. او در گفتوگو با خبرنگار گروه زندگی با بیان اینکه «لحظه حادثه صورتهای سوخته دانشآموزان شین آباد برایش تداعی شده است»، گفت: بیش از 27 سال است که معلم هستم و از همان روز اول نیز در روستاهای محروم این منطقه تدریس کرده ام. خدمت به مردم محروم بسیار لذت بخش است و با وجود دوری راه و کمبود امکانات، تعلیم دانشآموزان روستایی همیشه روح تشنه مرا سیراب میکند.
خودم ساکن روستای آلنی هستم و از مهرماه امسال وقتی اداره مدرسه روستای حماملو بر عهده من گذاشته شد هر روز مسافت 75 کیلومتری خانه تا مدرسه را با شوق دیدار این بچهها طی میکنم. در بسیاری از روستاها تدریس کردهام و وقتی در ادارات مختلف دانشآموزان قدیمیام را میبینم که به جایی رسیدهاند، خوشحال میشوم. در برخی از روستاها کلاسهای درس را در چادر برپا میکردیم. سال 81 در روستای «قاری قیشلاقی» تدریس میکردم. کلاس درس در یک چادر بود و فاضلاب روستا از کنار چادر عبور میکرد. بعضی روزها صبح مجبور میشدیم سگ ولگردی را که در چادر خوابیده بود بیرون کنیم تا بچهها بتوانند وارد کلاس شوند.
این معلم درباره روز حادثه و نجات دانشآموزان گفت: 8 دختر و پسر و یک پیش دبستانی شاگردان من در روستای حماملو هستند. کلاس درس ما در یک کانکس برگزار میشود و با وجود آنکه علمک گاز کنار کانکس قرار دارد اما کلاس ما از وجود داشتن گاز محروم است و به همین دلیل برای گرم شدن از بخاری نفتی استفاده میکنیم. آن روز صبح وقتی مشغول درس دادن بودم ناگهان بخاری با صدای مهیبی منفجر شد و شعلههای آتش زبانه کشید. در آن لحظه از بچهها خواستم به قسمت انتهایی کانکس بروند.
در یک آن، تصویر چهره دانشآموزان شین آباد که در آتش سوزی کلاس درس سوخته بودند مقابل چشمانم قرار گرفت. با تلاش زیاد سعی کردم بچهها را از شعلههای آتش دور کنم. هر لحظه آتش بیشتر میشد. در یک لحظه بخاری را از زمین بلند کردم. در آن لحظه اهمیتی به سوختن دستها و صورتم نمی دادم. بخاری را بغل کردم و از کانکس بیرون انداختم و پس از آن بچهها را از میان دود بیرون بردم.
او ادامه میدهد: اهالی روستا وقتی از موضوع باخبر شدند برای کمک و قدردانی از من آمدند و آنجا بود که تازه متوجه سوختگی دست و صورت خودم شدم. در آن لحظات احساس کردم که دختر و پسرخودم در کلاس نشستهاند و باید آنها را نجات میدادم. با وجود سوختگی اجازه ندادم کلاس تعطیل شود و فردای آن روز دوباره کلاس را دایر کردم.